دارندۀ صوبه. حاکم وفرمانروای صوبه: ناصرخان حاکم و صوبه دار آن مملکت روانۀ جلال آباد و از آنجا به پیشاور... آمد. (مجمل التواریخ گلستانه ص 77). رجوع به صوبه شود
دارندۀ صوبه. حاکم وفرمانروای صوبه: ناصرخان حاکم و صوبه دار آن مملکت روانۀ جلال آباد و از آنجا به پیشاور... آمد. (مجمل التواریخ گلستانه ص 77). رجوع به صوبه شود
آنچه گوشه یا زاویه دارد، کنایه از سخن آمیخته به طعنه، کنایه از گوشه نشین، برای مثال که از گوشه داران در این گوشه کیست / که بر ماتم آرزوها گریست (نظامی۵ - ۹۰۱)
آنچه گوشه یا زاویه دارد، کنایه از سخن آمیخته به طعنه، کنایه از گوشه نشین، برای مِثال که از گوشه داران در این گوشه کیست / که بر ماتم آرزوها گریست (نظامی۵ - ۹۰۱)
دهی است از دهستان آلوت بخش بانۀشهرستان سقز واقع در 24000 گزی باختر بانه و 8000 گزی مرز ایران و عراق. کوهستانی و سردسیر و دارای 55 تن سکنه است. آب آن از چشمه و رود خانه گوره دار است. محصولات جنگلی و مختصر غلات دارد. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان آلوت بخش بانۀشهرستان سقز واقع در 24000 گزی باختر بانه و 8000 گزی مرز ایران و عراق. کوهستانی و سردسیر و دارای 55 تن سکنه است. آب آن از چشمه و رود خانه گوره دار است. محصولات جنگلی و مختصر غلات دارد. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
زاویه دار. (ناظم الاطباء). که گوشه دارد. که دارای گوشه است، کنایه آمیز. طعن آمیز. آمیخته به طعن و کنایه: حرفهای گوشه دار، گوشه نشین. منزوی. مقیم کنج عزلت: که از گوشه داران در این گوشه کیست که بر ماتم آرزوها گریست. نظامی (شرفنامه ص 318)
زاویه دار. (ناظم الاطباء). که گوشه دارد. که دارای گوشه است، کنایه آمیز. طعن آمیز. آمیخته به طعن و کنایه: حرفهای گوشه دار، گوشه نشین. منزوی. مقیم کنج عزلت: که از گوشه داران در این گوشه کیست که بر ماتم آرزوها گریست. نظامی (شرفنامه ص 318)
دارندۀ صومعه. راهب. رهبان: تنهاروی ز صومعه داران شهر قدس گه گه کند بزاویۀ خاکیان مقام. خاقانی. حافظ بکوی میکده دایم بصدق دل چون صوفیان صومعه دار از صفا رود. حافظ. نقدها را بود آیا که عیاری گیرند تا همه صومعه داران پی کاری گیرند. حافظ
دارندۀ صومعه. راهب. رهبان: تنهاروی ز صومعه داران شهر قدس گه گه کند بزاویۀ خاکیان مقام. خاقانی. حافظ بکوی میکده دایم بصدق دل چون صوفیان صومعه دار از صفا رود. حافظ. نقدها را بود آیا که عیاری گیرند تا همه صومعه داران پی کاری گیرند. حافظ
کشیکچی. گارد خاص. (یادداشت مؤلف). نوبه دار. نوبتی دار. رجوع به نوبتی دار شود: به شب با هر کدام که او را بایستی بر آن منظر بخفتی و در زیر منظر نوبت داران بخفتند، قضا را نوبت داری را نظر در این کنیزک آمده بود. (اسکندرنامه نسخۀ خطی). بیامد تا سراپردۀ شاه، هیچ کس در آنجا نبود الا دو مرد نوبت دار. (اسکندرنامه). خادمان و نوبت داران شاه را خبر کردند. (اسکندرنامه)
کشیکچی. گارد خاص. (یادداشت مؤلف). نوبه دار. نوبتی دار. رجوع به نوبتی دار شود: به شب با هر کدام که او را بایستی بر آن منظر بخفتی و در زیر منظر نوبت داران بخفتند، قضا را نوبت داری را نظر در این کنیزک آمده بود. (اسکندرنامه نسخۀ خطی). بیامد تا سراپردۀ شاه، هیچ کس در آنجا نبود الا دو مرد نوبت دار. (اسکندرنامه). خادمان و نوبت داران شاه را خبر کردند. (اسکندرنامه)
صائم. (منتهی الارب) (فرهنگ فارسی معین). آنکه روزه گرفته. (فرهنگ فارسی معین) : بفر علم و دانش روزه دار است همان بی طاعتی بسیارخواری. ناصرخسرو. عاریت برده ز کام روزه داران بوی مشک در لب خم کرده زخم ضیمران انگیخته. خاقانی. عشق آتشی است کاتش دوزخ غذای اوست پس عشق روزه دار و تو در دوزخ هوا. خاقانی. نوشین چو دم صبوح خواران مشکین چو دهان روزه داران. خاقانی. ز من پرس فرسودۀ روزگار که بر سفره حسرت خورد روزه دار. سعدی (بوستان). بازآ که در فراق تو چشم امیدوار چون گوش روزه دار بر اﷲاکبر است. سعدی. آن روز که روزه دار بودی موافقت کردی و روزه را گشادی. (انیس الطالبین)
صائم. (منتهی الارب) (فرهنگ فارسی معین). آنکه روزه گرفته. (فرهنگ فارسی معین) : بفر علم و دانش روزه دار است همان بی طاعتی بسیارخواری. ناصرخسرو. عاریت برده ز کام روزه داران بوی مشک در لب خم کرده زخم ضیمران انگیخته. خاقانی. عشق آتشی است کاتش دوزخ غذای اوست پس عشق روزه دار و تو در دوزخ هوا. خاقانی. نوشین چو دم صبوح خواران مشکین چو دهان روزه داران. خاقانی. ز من پرس فرسودۀ روزگار که بر سفره حسرت خورد روزه دار. سعدی (بوستان). بازآ که در فراق تو چشم امیدوار چون گوش روزه دار بر اﷲاکبر است. سعدی. آن روز که روزه دار بودی موافقت کردی و روزه را گشادی. (انیس الطالبین)
فوطه دارنده. یکی از کارگران حمام که فوطه به کسان دهد و جامه های آنان را نگاه دارد، کسی که فوطه بسته باشد، در هند مأمور دولتی را گویند که وجوه رسیده از ولایات و ایالات تحویل او میشود. خزانه دار. (فرهنگ فارسی معین)
فوطه دارنده. یکی از کارگران حمام که فوطه به کسان دهد و جامه های آنان را نگاه دارد، کسی که فوطه بسته باشد، در هند مأمور دولتی را گویند که وجوه رسیده از ولایات و ایالات تحویل او میشود. خزانه دار. (فرهنگ فارسی معین)
توبه کننده. تائب. توبه دار. نادم و پشیمان از گناه. (ناظم الاطباء) : آتشم در جان گرفت از عود خلوت سوختن توبه کارم توبه کار از عشق پنهان باختن. سعدی. من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها توبه از می وقت گل، دیوانه باشم گر کنم. حافظ. من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار گفتم این شاخ ار دهد باری، پشیمانی بود. حافظ. شرابی که از یمن او توبه کار ز بند تقید شود رستگار. ملا طغرا (از آنندراج). رجوع به توبه و دیگر ترکیبهای آن شود
توبه کننده. تائب. توبه دار. نادم و پشیمان از گناه. (ناظم الاطباء) : آتشم در جان گرفت از عود خلوت سوختن توبه کارم توبه کار از عشق پنهان باختن. سعدی. من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها توبه از می وقت گل، دیوانه باشم گر کنم. حافظ. من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار گفتم این شاخ ار دهد باری، پشیمانی بود. حافظ. شرابی که از یمن او توبه کار ز بند تقید شود رستگار. ملا طغرا (از آنندراج). رجوع به توبه و دیگر ترکیبهای آن شود
که حشو از پنبه دارد. صاحب حشو از پنبه: قباء پنبه دار. تنبان پنبه دار. - پنبه داردوزی، دوختن پنبه بحشو لباس و مانند آن. - پنبه دار کردن، پنبه گذاشتن، نهادن پنبه بحشو لباس و مانند آن
که حشو از پنبه دارد. صاحب حشو از پنبه: قباء پنبه دار. تنبان پنبه دار. - پنبه داردوزی، دوختن پنبه بحشو لباس و مانند آن. - پنبه دار کردن، پنبه گذاشتن، نهادن پنبه بحشو لباس و مانند آن
آنچه دارای گوشه است زاویه دار، آمیخته بطعن و طنز کنایه آمیز، گوشه نشین منزوی: که از گوشه داران درین گوشه کیست ک که بر ماتم آرزو ها گریست ک (شرفنامه نظامی)
آنچه دارای گوشه است زاویه دار، آمیخته بطعن و طنز کنایه آمیز، گوشه نشین منزوی: که از گوشه داران درین گوشه کیست ک که بر ماتم آرزو ها گریست ک (شرفنامه نظامی)
یکی از کارگران حمام که فوطه بکسان دهد و جامه های آنان را نگاهدارد، کسی که فوطه بسته باشد، مامور دولتی که وجوه رسیده از ولایات و ایالات تحویل او می باشد خزانه دار
یکی از کارگران حمام که فوطه بکسان دهد و جامه های آنان را نگاهدارد، کسی که فوطه بسته باشد، مامور دولتی که وجوه رسیده از ولایات و ایالات تحویل او می باشد خزانه دار